تاریخ : پنج شنبه 19 آبان 1390 |
وقتي هنرستان موسيقي ملي اعلام كرد هنرجو ميپذيرد، من براي آزمون ورودی به آنجا رفتم. موسيخان معروفي، يعني پدر جواد معروفي مسوول آزمون بود. يادم ميآيد از او خواستم كه با ساز او بنوازم. ابتدا قبول نکرد. بعد با اصرار من ناچار قبول كرد. من ساز موسیخان را کوک كردم و يك آهنگ در دستگاه همايون زدم. او هم به استادان ديگري كه آنجا بودند گفتند: اين پسر عالي مينوازد. اصلا نيازي نيست به هنرستان بيايد. بهتر است برود راديو برنامه اجرا كند. به اين شكل من در سال 1322 به راديو رفتم و از ساعت 7 شب تا 7 صبح در راديو تكنوازي ميكردم. مرحوم پيرنيا مسووليت يك برنامه هنري در راديو را بر عهده داشت، چيزي شبيه حافظخواني. من آنجا با او آشنا شدم. شعرهايي توسط گويندگان راديو خوانده ميشد و من هم تار ميزدم. برنامه «گلها» در ابتدا به اين شكل وجود نداشت. يعني اصلا گلها نبود. من با مرحوم پيرنيا دوست بودم. ما يك برنامه حافظخواني داشتيم كه شاعرها ميآمدند و گويندههاي راديو اشعار آنان را به صورت دكلمه ميخواندند. بعضي اوقات هم كه صداي شاعر خوب بود خودش اشعار را ميخواند. مثل مرحوم عماد خراساني كه شعر
گرچه مستيم و خرابيم چو شبهاي دگر
بازكن ساقي مجلس سر ميناي دگر
امشبي را كه در آنيم، غنيمت شمريم
شايد ای دوست نرسيديم به فرداي دگر
مست مستم مشكن قدر خود اي پنجه غم
من به ميخانهام امشب تو برو جاي دگر
و يكي ديگر از اشعارشان را در دستگاه سهگاه خواندند و من تار زدم.
تا اينكه يك روز مرحوم داوود پيرنيا چندنفر از استادان موسيقي را دعوت كرد. مثل آقاي عبادي، پرويز ياحقي، بديعي، تجويدي، ورزنده، مرتضي خان محجوبي و غيره... استادان آمدند و شروع كردند در حدود نيمساعت برنامه اجرا كردند. من ديگر آن روز ساز نزدم يعني فكر ميكردم اين توهين به آنهاست.
خلاصه و به همين ترتيب، مرحوم پيرنيا به آنها گفتند كه چندنفر، چند نفر با هم ساز بزنند. كمكم تجزيه شدند. مثلا تار و ويلن با هم و يا سنتور و ضرب با هم. با اشعاري از آقاي رهي معيري و گويندگاني كه صداي خيلي خوبي داشتند. مثل آذر پژوهش، خانم روشنك و آقاي روحاني اشعار را دکلمه میکردند.
تا اينكه من براي مدتي از ايران رفتم.وقتي برگشتم برنامه گلها خيلي خوب شده بود. همان زمان من هم چند آهنگ ساختم كه خوانندگان مختلفي آنها را اجرا كردند مثل اسير غمها، با شعر خانم ميرافشار. همين امشب با شعر آقاي معيني كرمانشاهي. تو اي ز گل تازهتر، شعر آقاي بيژن ترقي.
كه اين آهنگ را آقاي غلامحسين اشرفي كه نابيناست، دوباره آن را با اركستر اجرا كرد.
يك آهنگ ديگر هم بود به نام رقص گيسو كه آن را هم جديدا آقاي سالار عقيلي با اركستر آقاي فخرالديني اجرا كرد.
من آنزمان چون حقوق خوانده بودم در دادگستري كار ميكردم كه وابسته به وزارت فرهنگ بود و چون بين راديو و وزارت فرهنگ اختلاف وجود داشت، من به صورت پنهاني با راديو همكاري داشتم.چند تا آهنگ هم به اسم مرحوم برادرم كيومرث حافظي اجرا كردم كه مسوولان وزارت فرهنگ متوجه همکاری من با راديو نشوند.
مرحوم پيرنيا شبها تا بعد از نيمهشب در راديو ميماند. آهنگها را ميشنيد و كار ميكرد. ايشان بسيار براي موسيقي زحمت كشيدند. تمام استادان موسيقي را در كنار هم جمع كردند. گلها ديگر اتفاق نميافتد. تقريبا اكثر آن هنرمندان فوت كردهاند. جا دارد اسمي از آن هنرمندان ببرم. نوازندگان ويلن صبا، علي تجويدي، بديعي، پرويز ياحقي و همايون خرم بودند. نوازندگان سنتور، رضا ورزنده، صارمي، مجيد نجاهي و فضلالله توكل بودند. نوازندگان سهتار احمد عبادي، ضرب جهانگير ملك، امير ناصر افتتاح و محمود فرهمند بودند. كمانچه استاد بهاري و نوازندگان تار استاد جليل شهناز، فرهنگ شريف و من و بنان، قوامي، اديب خوانساري، گلپا و ايرج از خوانندگان خوب گلها بودند. البته شايد اسم چند نفر هم فراموش كردهام. در حال حاضر شايد دو، سه نفر از آنها در قيد حيات باشند. جاي افسوس دارد كه براي همه آنها بايد از واژه مرحوم استفاده كنم. وقتي به ايران برگشتم و پنهاني با گلها همكاري ميكردم، چند كار ديگر هم انجام دادم که مرحوم سرهنگ قوامي اجرا کردند با اركستر گلها به رهبري مرحوم خالقي و آقاي معروفي. يادم ميآيد يك روز يكي از شعرا به من گفت: شما آهنگ ميدهيد، من شعر ميگويم، اما به اسم پيرنيا تمام ميشود. من به او گفتم: ما بوديم اما گلها نبود.موسس گلها داوود پيرنياست كه مينشيند تمام آهنگها را گوش ميدهد و انتخاب ميكند و تمام تلاشش را براي شكلگيري گلها انجام داده. اگر ما الان در گلها هستيم به خاطر زحماتي است كه داوود پيرنيا كشيده است.
قبل از سال 1323 تكنواز تار من بودم تا اينكه فرهنگ شريف و استاد شهناز را از اصفهان دعوت كردند. البته شريف جوان و كوچكتر از جليل شهناز بود اما انصافا بينظير تار ميزد.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: فریدون حافظی، خبرنامه، ،